×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

همه چیز از همه جا

خدا شناسی

کودک زمزمه کرد : خدایا با من حرف بزن و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد کودک نشنید او فریاد کشید : خدایا با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد اما کودک گوش نکرد او به دور و برش نگاه کرد و گفت : خدایا بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید ، اما کودک ندید او فریاد کشید : خدایا معجزه کن نوزدای چشم به جهان گشود . اما کودک نفهمید او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت : خدایا به من دست بزن بگذار بدانم کجایی ؟ خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید اما کودک دنبال یک پروانه کرد او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد

جمعه 8 خرداد 1388 - 5:40:53 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
× برای این پست نظرات ارسالی پس از تایید مدیر وبلاگ به نمایش در خواهند آمد